سینما بلاگ

وبلاگ گروهی اعضای(سلبق) کانون فیلم و عکس دانشگاه آزاد همدان - اخبار سینمای ایران و جهان - معرفی نقد و بررسی فیلم

سینما بلاگ

وبلاگ گروهی اعضای(سلبق) کانون فیلم و عکس دانشگاه آزاد همدان - اخبار سینمای ایران و جهان - معرفی نقد و بررسی فیلم

نقد فیلم آواز گنجشکها

فریاد بلند فطرت و بازگشت به خویشتن:

«آواز گنجشک ها» هفتمین فیلم بلند سینمایی مجید مجیدی پس از فیلم های بدوک پدر، بچه های آسمان، رنگ خدا، باران و بیدمجنون است.

داستان این فیلم درمورد زندگی کریم (رضا ناجی) کارگر یک مرکز پرورش شترمرغ است که با خانواده اش در یکی از روستاهای اطراف تهران زندگی می کند. کریم به دلیل خراب شدن سمعک دخترش و نزدیک بودن امتحانات او مجبور می شود به شهر بیایدتابرای دخترش سمعک تازه بخرد اما هزینه تهیه مجدد سمعک از توان او خارج است. کریم که به دلیل فرار شترمرغی از مرکزپرورش شترمرغها، کار خود را رها کرده، متوجه می شود که از طریق کار با موتورسیکلتش در تهران می تواند پول خوبی به جیب بزند و هزینه زندگی اش را تامین کند. او با آمدن به دل شهر با آدم های گوناگونی روبرو می شود. در عین حال پسر کریم به همراه دوستانش آرزو دارند تا «آب انبار» روستاراکه  بصورت متروکه می باشدرا از لجن خالی کنند و شاه ماهی قرمزی را به درون آن بیاورند

قهرمان داستان«کریم» فردی ساده دل است که با شترمرغ ها حرف می زندو زندگی ساده ای دارد. اما وقتی وارد فضای شهری می شود، در معرض تهدیدهایی قرار می گیرد که کم کم او رامانند برخی آدم های خبیث شهری می کند. آدمی که دیگر تردید دارد آیا به دختر فقیر کمک کند یا نه؟

درحالیکه می توان «آوازگنجشکها»رامتفاوت ترین کار مجیدمجیدی نامید اما بازهم داستان فیلم مانند کارهای قبلی مجیدی بسیار ساده و درباره زندگی روزمره آدم هایی است که از طبقه پایین جامعه هستند و در گوشه ای از شهر شلوغ و پرجمعیت تهران روزگار می گذرانند.

ازجمله نکات مثبت این کار می توان از کارگردانی قابل قبول مجید مجید نام برد .بطوریکه درفیلم «آوازگنجشکها» رنگ ها به خوبی خود را در تصاویر نشان می دهند .
کارگردان برای زنده نشان دادن رنگ ها مشقات زیادی را متحمل شده است مثلاً زمینی را به وسعت چندین هکتار گندم کاشته است تا به مخاطبان ابن حس راالقا کند که این رنگ ها جان و روح دارند در روستا رنگ ها، صدا و نور بسیار طبیعی و زنده است لنزواید وسعت دید را به خوبی به رخ مخاطب می کشد.

 اما درست در مقابل زیبای نور وتصویری که از روستا نشان داده شده است در شهر نه تنها رنگ ها طبیعی نیست بلکه وسعت دید درآن دیده نمی شود. سر و صدای موتور، دود، دروغ و بی صداقتی درشهر موج می زند. مسافری در تماس تلفنی خود به دروغ می گوید زائر امام رضاست و یا فرد دیگری به دروغ به کریم می گوید کرایه خود را حساب کرده است. رقابت و حسادت در سربدست آوردن پول، مسافر و اشتغال به وضوح به چشم می خورد. به نظر می رسد معماری و شهرسازی شهر حتی در صفات انسانی کریم تاثیرگذار است.

گویا گرد و غبار خاکستری شهر برپیکر کریم نشسته و او را به سوی آلودگی می کشاند. او که بدنبال روزی حلال در شهر بود دچار وسوسه های نفسانی می شود گاه چند قدمی برای ارضای آن وسوسه ها گام برمی دارد اما گویا نیرویی مانع از آن می شود که از راه حرام به نیازهای خود پاسخ دهد. روزی مسافر پولداری را بر ترک موتور سوار می کند به هنگام پیاده شدن اشتباهاً به جای هزار تومان، دو هزار تومان می پردازد کریم که درمی یابد مسافر اشتباه کرده است در ابتدا چند قدمی به دنبال او می رود اما چندان اصرار بر بازگرداندن پول حرام ندارد به سوی خانه حرکت می کند.
به میوه فروشی می رسد که بر پشت وانت گوجه سبز می فروشد. در ابتدا هزار تومان گوجه سبز می خرد. سپس به یاد هزار تومان اضافی می افتد به جای یک کیلو، دوکیلو گوجه سبز می خرد اما در راه آن یک کیلویی را که با پول حرام خریداری کرده است به علت سوراخ بودن کیسه به زمین می ریزد و راهی جوی آب می شود به این معنا که روزی حرام، روزی او نیست باد آورده را باد می برد او نباید طعام خود را به حرام بیالاید، در سکانس دیگری کریم به همراه چند موتور سوار، یخچال های کوچک را حمل می کند او از همه عقب تر است .بار دیگر وسوسه می شود و این بار تصمیم می گیرد با فروش یخچال نیاز خود را برآورد .برای فروش به چند دلال مراجعه می کند. خدا دست او را می گیرد و پشیمان می شود. آنگاه که یخچال را به صاحبش برمی گرداند نه تنها پاداشی دریافت می کند بلکه به او پیشنهاد کار می شود و مزد صداقت خود را دریافت می کند. این صحنه ها آن چنان زیبا  به زبان تصویر بیان شده است که قابل وصف نیست .بی تردید ترجمه روزی حلال ازسوی کارگردان به زبان هنر در ذهن بسیاری از مخاطبان تا پایان عمر باقی خواهد ماند و این چیزی است که ازمجیدی وکارگردانانی ماننداوانتظارمی رود.

مولفه ‏اصلی سینمای مجیدی دودوتا چهارتا دیدن زندگی و ساده و خطی ‏نشان دادن سیاه و سفید و تقدیر و سرنوشت است. این نگاهی ‏کودکانه به زندگی است و این صفت کودکانه اصلا متضمن توهین ‏و تضعیف صاحب چنین نگاهی نیست که به اعتقاد من حتی می ‏تواند شان او را بالا هم ببرد.

به همین دلیل است که از نظر من بهترین ‏فیلم مجیدی تا پیش از «آواز گنجشکها» همان «بچه های آسمان» ‏اش بود. اتفاقا دلیل به دل ننشستن سه فیلم آخر کارگردان هم در ‏همان خروج از دنیای بی ادعای کودکان در عین اصرار بر نگاه ‏ساده انگار کودکانه بود، به خصوص در «بید مجنون» که مثلا ‏سعی در فیلم کردن آن رباعی منسوب به باباطاهر را داشت.‏اما در «آواز گنجشکها» از شلوغ بازی خبری نیست.

فیلم مجیدی یک فیلم فلسفی، چندلایه، امیدمحور است. شترمرغ نمادی از دووجهی بودن انسان است شترمرغ از یک سو به واسطه شتربودن به زمین وصل است و از سوی دیگر به خاطر داشتن پر، پرنده است و باید در آسمان ها پرواز کند. اما شترمرغ را نمی توان به تنهایی شتر و یا مرغ نامید او ترکیبی از هر دو است. انسان نیز دو وجه دارد. یک وجه زمینی و این جهانی و وجه دیگر آسمانی و آن جهانی .کریم چون شترمرغ باید سیر و سلوکی کند .او در ابتدا به جستجوی تعمیر سمعک دخترش بود اما با آمدن به شهر دچار غفلت شده و او را از یاد می برد. گرد آلودگی های شهر بر فطرت ساده و صادق او می نشیندکریم برای بازگشت به فطرت پاکش باید با عنایت خداوند سیر و سلوکی کند و مجدداً به آن فطرت پاک بازگردد، شاید بتوان گفت آب انبار کثیف و آلوده کریم نمادی از درون اوست که باید پالایش شود و اورا که فطرت پاک و بی آلایش کودکانه خود را از یاد برده است و توجهی به کردار و رفتار صادقانه کودکان اطراف خود نداردبه خویشتن بازگرداند.همان طورکه کودکان، ساعی و کوشا آب انبار را علی رغم مخالفت های کریم تمیز می کنند و در آن آب زلال و شفاف می ریزند.
کودکان درنظر دارند با ریختن ماهی در آب انبار و پرورش آنها پولدار شوند اما همه چیز همیشه براساس آن برنامه ای که ما طراحی می کنیم پیش نمی رود. کودکان با کارکردن موفق می شوند سرمایه اولیه خرید ماهی را تهیه کنند اما وقتی قصد انتقال ماهیها به آب انبار را دارند دبه حاوی ماهیها سوراخ می شود و همه آن ماهی ها بر کف خیابان ریخته می شوند.

کودکان در این استیصال که آیا جان ماهیها را نجات دهند و یا در غم نقش برآب شدن طرح خویش به سوگ نشینند، نجات ماهی ها را برمی گزینند و با تمام تلاش سعی می کنند آن ها را در جوی آب روان ریخته و مانع تلف شدنشان شوند. از میان ده ها ماهی، ماهی بزرگ قرمزی برای آنان باقی می ماند که آن را برای آب انبار نگه می دارند. چرا که هنوز امید باقی است .نباید ناامید شد شاید آن ماهی بزرگ در آب انبار تمیز تخم گذاری کرده و بار دیگر انبوهی از ماهی ها را تولید کند. تلاش صادقانه کودکان از چشم کریم دور نمی ماند او نظاره گر این صحنه ها است و از این ماجرا درس می گیرد.

‏«آواز گنجشکها» درباره سادگی زندگی است و وقتی چنین فیلمی ‏اینقدر ساده است بیننده باورش می کند. «آوازگنجشکها» فیلمی است درباره دل دادن و ‏قلوه و گرفتن یک دخترک ناشنوا و یک پسر گل فروش در ‏جاده بهشت زهرا، فیلمی درباره اینکه یک شترمرغ چطوری از ‏دست چندتا آدم گردن کلفت فرار می کند و همه شان را سرکار ‏می گذارد. فیلمی درباره اینکه نگاه کردن آدمی که دلش نیامده در ‏آبی رنگ خانه اش را به کبری خانم بدهد و آن را پشتش گذاشته و ‏دارد تند تند در یک دشت وسیع می دود از آسمان چقدر بامزه ‏است.‏و حالا اگر دلمان خواست و حالش را داشتیم می توانیم به اینکه ‏زندگی مجموعه همین چیزهای کوچک و قشنگ و بامزه است و می شود به همین راحتی از آن لذت برد و در آن غرق شد هم فکر ‏کنیم.

درآخرین لحظات فیلم سکانسی است که شاید بتوان آن راسکانس پایانی«آواز گنجشکها»ی ‏مجید مجیدی هم نامید. آن جایی که بچه ها دارند سر نقاشی ‏کشیدن روی گچ پای پدرشان دعوا می کنند و کریم آقا جایی از گچ ‏پایش را به دختر ناشنوایش هانیه اختصاص می دهد و بعد نقاشی ‏قشنگ هانیه روی گچ پا را می بینیم که عکسی شبیه طبیعت ‏در یک قاب تماشایی رانشان می دهد. این صحنه در فیلمهای ‏مجیدی سریع می تواند به معادلهایی چون سر برآوردن راحتی و ‏زیبایی(نقاشی هانیه) از دل سختی و رنج(گچ پا که نماد شکستگی ‏و درد است) تعبیر شود ولی اینجا خبری از معادل سازی و ‏نمادپردازی نیست. این جا فقط نقاشی هانیه با مداد شمعی روی گچ ‏پا قشنگ است و باید از آن لذت برد، هیچ خبر دیگری هم نیست.‏‏«آواز گنجشکها» گلچین مجید مجیدی از تعدادی عکس و نما و ‏قاب و موسیقی و آسمان و دشت و آدم ساده است که خوب انتخاب ‏شده اند و فیلم خوبی را به وجود آورده اند. اگر به همین راحتی ‏می شود یک فیلم خوب ساخت پس حتما به همین راحتی هم می ‏شود زندگی کرد.

جدا از نکات مثبت فراوانی که در این فیلم وجود دارد می توان به برخی از نکات ضعف آن نیز اشاره کرد:
از آن جمله می توان به تماسهای بدنی متعدد بازیگران با یکدیگر اشاره کرد مانند تماسهای بدنی پدر با هانیه که پانزده ساله است و…
دیگراینکه قصه فیلم آواز گنجشک ها مانند «بچه های آسمان، باران و بید مجنون» قصه روان و همه فهمی نیست و باید مخاطب درخصوص مفاهیم زیرین فیلم تفکر و تعمق نماید و قادر باشد این صحنه های به ظاهر جدا از هم را به هم مربوط و مفهوم واحدی از آن استنباط کند.

اما درکل این فیلم رامی توان« فریاد بلند فطرت و بازگشت به خویشتن نامید».

نظرات 1 + ارسال نظر
فرزاد دوشنبه 10 خرداد 1400 ساعت 12:13 https://vesaleh.com/review-movie-the-song-of-sparrows/

خیلی ممنون بابت این نقد زیبا ، نقد آقای فراستی و خانوم وصاله لطیفی رو هم خوندم براتون هم گذاشتم لینکشو.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد